دانلود مقاله رشته ادبیات و فلسفه

تطبیق زیبایی‌شناسی در فلسفه افلاطون و دکارت

A comparative of Aesthetics in Plato, And Descartes’ Philosophy

 
چکیده
تصور مطلق‌انگارانه دکارت نسبت به شناخت عقلی موجب فاصله گرفتن انسان با عالم طبیعت، ادراک حسی و سرانجام پدید آمدن شکاف میان عقل و حس شد. سئوال این است آیا می‌توان در مذهب اصالت عقل دکارت جایی برای زیبایی‌شناسی یافت؟ بدین منظور با توجه به جایگاه ادراک حسی در نظام فلسفی دکارت ابتداء به جایگاه زیبایی‌شناسی در مذهب اصالت عقل او می‌پردازیم و اینکه آیا بر چنین مبنایی می‌توان معرفتی قابل اعتماد از زیبایی داشت؟ 
سپس بعد از تبیین زیبایی‌شناسی نزد افلاطون و زیبایی‌شناسی در عرصه «سوبژکتیویسم» دکارت‌، مقاله حاضر با رویکردی تطبیقی به این هدف رهنمون است که در حقیقت دکارت با تفسیری متفاوت از هستی، حقیقت و معرفت زمینه دگرگونی فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی کلاسیک را که متأثر از افلاطون بود، فراهم کرد. لذا می‌توان او را بنیان‌گذار فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی جدید دانست.
 
 
کلیدواژگان:

ادراک حسی

سوب‍‍ژکتیویسم

زیبایی‌شناسی دکارت

زیبایی‌شناسی افلاطون

 
 
 
مقدمه
زیبایی خاصیت وجود انسان و تمایل به آن از مختصات آدمی است. البته زیبایی، یا زیبایی و جمال ظاهری است که مجموعه‌ای از تناسب، تعادل و معیارهایی است که معمولاً بر مبنای مشترکات انسانی در داوری نسبت به زیبایی شکل می‌گیرند و مجموعاً عالم طبیعت را در بسیاری از صورت‌ها و شکل‌هایش در چشم انسان زیبا و جذاب جلوه می‌دهند؛ یا زیبایی درونی و باطنی است که از آن به خوبی و نیکویی تعبیر می‌شود.آنگاه که زیبایی محسوس و ظاهری به عمق جان آدمی راه می‌یابد و لذت بصر به رضایت بصیرت منجر می‌شود، به طوری که علاوه بر چشمِ سر، چشمِ دل نیز آرام می‌گیرد، سخن از زیبایی درونی است. در نظام عقل‌گرای[1] دکارت بحث پیرامون زیبایی ،از نوع اول است. چون دکارت «زیبا» را جزء اوصافی از اشیاء نمی‌داند که به مدد عقل بتوان آن را شهود کرد.
 
در سنت افلاطونی با چیزی به نام معنی[2] زیبا یا زیبایی معقول مواجه هستیم که همانند سایر معانی به مدد عقل درک می‌شود و درواقع شناخت زیبا همانند شناخت خوب و عدالت در زمره برترین شناخت‌های عقلی است. در سده‌های میانه نیز نزد برخی فیلسوفان «زیبا» هم ردیف سایر اوصاف وجودی موجود یا دست کم چیزی شبیه یک معقول ثانی فلسفی است. به‌نظر آنان این عالم به‌خاطر انسان آفریده شده است.خدا غایت همه غایات و نخستین محرک، رفیع‌ترین مرتبه نردبان خلقت است که به همه چیز حیات می‌بخشد و به عالم حرکت می‌دهد. انسان در چنین عالمی که برای او آفریده شده، می‌تواند تجلیات عقل و زیبایی را ببیند.
 
به طور کلی تفکرات فلسفی درباره زیبایی و هنر از زمان افلاطون به بعد در سرتاسر اندیشه مغرب زمین وجود داشته است. البته زیبایی در عهد باستان و سده‌های میانه خصوصیتی عینی برای شیء زیبا بود و قائم به فاعل شناسا نبود. اما فیلسوف عقل‌گرایی چون دکارت نمی‌تواند براساس مبانی معرفت‌شناسی خود جایی برای شناخت زیبا در میان سایر شناخت‌های عقلی و کیفیات اولیه یا ثانویه پیدا کند. برای دکارت زیبایی‌شناسی نمی‌تواند یک علم باشد؛ زیرا نمی‌توان آن را به روش عقلی فهم کرد. مقارن اواسط قرن نوزدهم است که عقیده به حوزه جداگانه‌ای از فلسفه موسوم به «زیبایی‌شناسی» در اروپا به ظهور می‌رسد. 
 
رشته تازه زیبایی‌شناسی که بخشی از فلسفه است و به بررسی حواس مربوط می‌شود، لزوماً با زیبایی سروکار ندارد.البته هرچند تجربه زیبایی‌شناختی با حواس آغاز می‌شود ،اما هرگز با آن پایان نمی‌پذیرد؛ زیرا مثلاً ما از طریق مشاهده صورت‌ها، خطوط، رنگ‌ها، فضاها و بافت‌های یک اثر نقاشی به تجربه زیبایی‌شناختی آن نایل می‌شویم و البته همراه با مشاهده عناصر مزبور در آن، چیزهایی از قبیل سرزندگی یا آرامش، سردی و ملال ،تحرک یا سکون، وضوح و شفافیت، احساسات رقیق یا شوخ طبعی، بهجت آفرینی یا اضطراب را تجربه می‌کنیم؛ پس این بدان معنا نیست که تجربه زیباشناختی می‌تواند یکسره به سان امری حسی متمایز گردد. بلکه از فرایندهای جسمانی به سوی معانی و از فرایندهای احساسی به ذهنی حرکت می‌کنیم. بنابراین هنر و زیبایی بدون صورت حسی نمی‌تواند وجود داشته باشد.از سوی دیگر در سیر اعتلای خویش باید از قلمرو حس خارج و به حوزه معنایی وارد شود.
 
 
فهرست مطالب
تطبیق زیبایی‌شناسی در فلسفه افلاطون و دکارت 1
چکیده 1
کلیدواژگان 1
مقدمه 3

اصطلاح و تاریخچه زیبایی‌شناسی 4

افلاطون و زیبایی‌شناسی 4

بی‌اعتمادی دکارت نسبت به ادراکات حسی 6

زیبایی‌شناسی و سوبژکتیویسم دکارت 10

نتیجه 12
مراجع 13
 
Perception
subjectivism
platonic aestheticism
Descartes aestheticism